به اطراف نگاه میکنم
لیست مخاطبین رو بالا پایین میبرم
سعی میکنم حرف بزنم اما بیشتر از چندجمله نمیشه
میام اینجا صفحه سفید بازمیکنم حتی چندبار نوشتم اما بازم نمیشه
نیمه کاره بیخیالش میشم و صفحه رو میبندم
خیلی نیاز دارم به حرف زدن به یه گوش شنوا داشتن اما بیشتر از هر زمانی
یا شاید مثل همیشه این من بودم که گوش شنوای خوبی برای بقیه است.
به اطرافیانم امید میدم اما خودم این روزها ناامید ترینم...
هیچکس جز اون بالا بالایی نمیدونه این دل چقدر پُره
ناشکری نیست
آخر هرجمله ای که حتما کنارش یه بغض چسبیده به گلو یا چندقطره اشک
هست هم میگم خدایی اینا رو نذاری پای ناشکری. بذار به حساب درد و دل
[ هم دمــم ]...
برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 149