[ هم دمــم ]

ساخت وبلاگ

امکانات وب


هنوز هم دلم می خواد لحظه های خاص رو اینجا ثبت کنم

مثل همین آخرین شات قهوه ای که از روز اول خریده بودم

همزمان با نوشتن آخرین خط های فایل پروژه یک ساله م

در آخرین روز ماه اپریل :)

خوشی هایی در همین حد ساده اما بزرگ...

خدایا شکر هزار هزار بار به هرآنچه دادی و ندادی

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 0:42

به خودم جایزه دادم برای تموم کردن این فایل پر زحمت

ادامه راه به نتیجه ای که از این کار به دست میاد بستگی داره و من تمام این یازده ماه در تلاش بودم که کار خوب ارائه بدم

حالا امروز میشه گفت تقریبا تموم شده و عمیقا خوشحال و سبک بالم

دلم می خواد بخوابم

ولی هنوز ریزه کاری ها باقی مونده

به هر حال از نظر من تموم شده است و جایزه ها رو هم به همین مناسبت به خودم دادم

ببینیم در ادامه قرار چی پیش بیاد ...

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 0:42

نشستم تو اتاق جدید و یهویی دلم هوای نوشتن کرداینجا هوا سرده و به خاطر شرایط نامناسب اتاق قبلی به صورت خودجوش تصمیم گرفتیم بیایم یه اتاق دیگهتنوع خوبی بود... وسط استرس کارهای پایان نامه و جمع و جور کردن این مرحله به نظرم این تغییر خیلی لازم بودیه نگاه به تاریخ میندازم و یادم میاد که کم کم دارم نزدیک میشم به روزی که پذیرش اینجا رو گرفتم، به روزی که به معنای واقعی یه راه جدید تو زندگیم باز شد...روزی که خدا انگار یه زندگی دوباره بهم دادوقتی شب ها خسته میرسم خونه و یه وقتایی از فشار کار و زندگی و دلتنگی گریه م میگیره مدام به خودم یادآوری میکنم که حواست هست کجا بودی و کجا هستی؟بعد از جمع کردن این مرحله باید یه استراحت درست و حسابی به خودم بدم... تقریبا چندماه که دور هر تفریح و گشت و گذاری رو خط کشیدم تا این کارها رو تحویل بدم... جایزه بعدی هم گوشی که بالاخره باید بگیرم :)خدایا به هرآنچه که دادی و هرآنچه ندادی هزارمرتبه شکر... [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 3:15

بیشتر از هفت ماه گذشت...روزهای تعطیل عمق تنهایی رو بیشتر حس میکنم و عجیب اینجاست که نمی خوام این تنهایی رو با حضور آدم ها بهم بزنم!حتی در حد جواب دادن به پیام های روی گوشی...کم کم نوع برخورد با هر کدوم از بچه ها رو یاد گرفتمفهمیدم حد و حدود برای هر نفر تا کجاستاینجا شکل دادن دوستی های عمیق سخت! نمیدونم شاید برای مناعتماد کردن به آدم ها سخت شده اما به هرحال با همه بگو‌ بخندیکه دارم اما به شدت تو رفتارم با هر کدوم از بچه ها دقت میکنم...هم اتاقی بسیار کنجاو درمورد همه چیز و همه کسو این برای من که همیشه سرم به کار خودم بوده یه کمی سخته...با اینکه بیشترین ارتباط رو در طی روز داریم اما خیلی مواظبم کهیه حد و حدود درستی رو بذارم تا دردسری درست نشه...دخترک قوی به شدت درگیر کارها و مراحلی که بعد درس باید رفتدنبالش ولی هر از چند گاهی وقت میکنیم مثل اون روزهای اول بشینیم به خرف زدن و درد دل کردن...بین جمعیت زیاد پسرها، با پسرک هم گروهی از بقیه راحت ترمتو همه پلتفرم های مجازی یه پیام ازش دارم و وقتی ساکت میشهیعنی به نظر میاد حال و احوالش میزون نیست. خوبیش اینه کهباهم غر میزنیم، سر به سر هم میذاریم و تهش هرکی میره اتاقش..‌ این وسط نوع ارتباطی که با استادخان هم داشتیم تغییر کردهکمتر صحبت میکنیمکمتر حرف میزنم از خودمکمتر حس دوستی می گیرم!نمیدونم چرا اما حس ششم میگه خیلی چیزا تغییر کردهفقط میدونم اون حس امنیتی که داشتم هر بار کم و کمتر میشههر بار سعی میکنم کمتر حرف بزنم چون هرچقدر مکالمه طولانی ترمیشه حس اینکه ما اون آدم های سابق نیستیم هم بیشتر میشه!من نسبت به آدمی که وارد این محیط جدید شد تغییر کردمصریح تر شدم، اگر ناراحت بشم راحت تر بروز میدم، اگر حس کنمبهم احترام گذاشته نمیشه تذکر میدم، خ [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 9 فروردين 1403 ساعت: 22:27

آخرین روزهای سال و به رسم همیشه آخرین نوشته سال...اینجا دیگه از بوی عید و نسیم بهاری و رنگی رنگی های کنارخیابون و سبزه و ماهی قرمز خبری نیست... حتی برای یادآوریتاریخ های شمسی مدام باید تقویم گوشی رو چک کنم تا بفهممامروز چندمه و چقدر تا عید باقی مونده...قرار شده تو ساختمون خودمون جشن نوروز بگیریم و به لطفتعداد زیاد ایرانی های این دانشکده حمایت هم شدیم...امروز رفتم وسایل سفره هفت سین خریدم تا هم برای خودم بچینمهم برای مراسم دانشگاه یه سری وسایل رو‌ ببرم.یادش بخیر پارسال دکتر خندان تو جشن سال نو گفت سال دیگهتو‌ نیستی... گفتم امیدوارم واقعا... و حالا اینجام...سال عجیبی بودشروع سال سخت، سخت سختاونقدر که هنوز هم تمام روحم با فکرکردن به فروردینی که گذشتدرد میگیره... زندگی خیلی تاریک بود... زیر فشار ترس هام له شدمو اثراتش همچنان با من هست... کابوس هایی که فقط خودم میفهماز کجا منشا میگیره!انگار باید آخرین ضربه رو میخوردم تا دل بکنم از زندگی قبلی...اردیبهشت ورق زندگی برگشتخرداد ماه قشنگ من ماه معجزه بود و من رفتنی شدم...زندگی جدیدم شروع شدمحیط جدید، تفاوت های فرهنگی و اعتقادی نه تنها با محیط که باآدم های اطرافم خیلی سردرگمم کرده بود... دلم نمی خواست از جمع و آدم ها دور بشم اما کم کم فهمیدم حد و مرز داشتن لازمه...فهمیدم تجربه و نسخه آدم ها برای زندگیشون همیشه جواب نیستکم کم استقلال زندگی و فکرهام رو به دست آوردمفهمیدم کجا باید برم کجا باید نه بگمفهمیدم خودم با ارزش ترین موجودی که باید حواسم بهش باشهپس برای آرامش و نوع زندگی که دوست داشتم هزینه کردم و عجیب راضی م از توجه کردن به خودم و خواسته هاش...اینجا با وجود تعداد زیادی از هم زبون ها که تمام روز کنارم بودناما باز یه وقتایی غربت بیخ گ [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 9 فروردين 1403 ساعت: 22:27

سال ۲۰۲۳ تموم شد...نیمه اول سال سخت و طاقت فرسا بودپروسه اپلای کم طاقتم کرده بود، اتفاقات خانوادگی و ترس همیشگی که داشتم! روزهای عجیبی که حتی دلم نمی خواد یادآوری کنم... اینقدر تلخ و سیاه شده بودم که باورم‌ نمیشه اون آدم که اون روزها رو زندگی کرد خودم بوده باشم!اما هرچقدر نیمه اول تلخ بود، نیمه دوم سال جبران کردشروع نیمه دوم با پذیرش و ویزا بودبعد هم جمع کردن ۲۹سال زندگی و خاطره تو چمدون و پرواز...اینجا زندگی جدید رو ذره ذره شروع کردمسال ۲۰۲۳ برای من تو یه کلمه خلاصه میشه «استقلال»بهای کمی ندادم تا این استقلال رو به دست بیارم اما حالا دارمبا همه اتفاقات پشت سرش، دلشکستگی ها، زمین خوردن ها...خوشحالم با همه وجودم... راضی م از نقطه ای که بهش رسیدم...اونقدر که هر لحظه نگاهم به اون بالاست برای تشکر❤️برای سال ۲۰۲۴ نقشه های زیادی دارمامروز اولین روز سال بود که به همه آنچه دوست دارم برسم فکرکردمالویت با تموم کردن مرحله اول پروژه است که احتمالا چندماه فشرده زمان میبره... آزمایش ها و مقاله نوشتن و سابمیت...تجربه جدیدی در راه و اون هم حضور تو کلاس ها با عنوان TAمن به درآمد و تجربه این اتفاق نیاز دارم و فکرمیکنم اتفاق جالبیباشهدکتر جنتلمن می گفت این تحربه اعتماد به نفست رو تو ارتباط با جامعه جدید میسازه، زبان رو تقویت میکنه و حتما اطلاعات جدید از کلاس های درسی کورسی که قرار همراه باشی میگیری...درآمد این کار میتونه خیالم رو بابت مخارج مرحله بعدی راحت کنهالبته که خرید گوشی و ساعت هوشمند هم حتما تو لیست هست:)هدف بعدی گرفتن گواهینامه اینجاست چون هم مدرک شناسایی معتبر محسوب میشه و هم انگیزه لازم برای خرید ماشینعمیقا دلم برای رانندگی تنگ شده...با اینکه پیاده روی های طولانی اینجا به جوری جای خا [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 17:31

اولین تجربه مریض شدن اینجا هم گذشتهمون درد همیشگی و تقریبا ۵روز دوره نقاهت!روز اول گریه م گرفت جای خالی مامان و کارهایی که همیشه برام می کرد حس می شدیه سری مواد خوراکی تموم شده بود و باید میرفتم خریددوست نداشتم به بچه ها چیزی بگم و زحمت بهشون بدمخرید رفتم، آش درست کردم، شیرداغ و فرنیبه خودم دلداری دادم که از پسش برمیام... و تونستم بگذرونمبچه ها زنگ زدن ... استادخان چک کرد خوب هستم یا نهاما نگرانی های مامان تمومی نداشت... تازه بدتر هم شده بودولی این انتخاب بود و من همچنان بعد شش ماه از انتخاب راضی مفردا بر می گردم سر کار و زندگیم دیگه... [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 17:31

صدای دکتر جنتلمن از اتاقش میاد

داره به زبون شیرین فارسی با یه نفر مصاحبه میکنه

یه نگاه به ساعت گوشی میندازم که نشون میده تو ایران ساعت 9 و نیم صبح

دقیقا مثل تایمی که من اولین بار باهاش صحبت کردم... خیلی ناامید و بعد چندین بار ریمایندر زدن وقت مصاحبه داده بود...

(الان متوجه میشم چقدر سرش شلوغ و چقدر سریع همه چی رو فراموش میکنه)

همزمان که می نویسم باز صداش وسط اتاقم

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 3:06

شب کریسمس شدهتعطیلات کوتاه ما هم به همین بهانه شروع شدهدلم می خواست این شبا وسط شهر باشم برای همین با بچه ها هماهنگ کردیم و رفتیم بیرون...خداروشکر میکنم بابت محیط و آدم هایی که برام آماده کردتعداد دختر تو این گروه خیلی کم بهتر بگم که چندتا بیشتر نیستیماما اخلاق و رفتار و شخصیت همه بچه ها اینقدر خوب بوده که منبه عنوان یه دختر تنها هیچوقت نگرانی بابت معاشرت و رفت و آمدبا این آدم ها نداشتمدیشب که لب آب کنار پل معروف و تو محوطه دورهم نشسته بودیمهوای خنکی که به صورتمون میخورد و حال خوبی که داشتیم باعثشد به بچه ها بگم این لحطه ها قطعا از بهترین روزهای زندگی کهتو این مملکت غریب داریمبا اینکه زندگی دانشجویی و محدودیت هاش سختی خودش رو دارهاما با اینحال خیلی بی دغدغه میام رو زمین میشینیم باهم میگیممی خندیم و کیف میکنیمبی خیال آینده ای که نمیدونیم چه چیزا برامون دارهمهم همین لحظه هاست که من با تمام وجودم دارم زندگی میکنمخدایا شکر... [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 3:06

حس میکنم قدرت نوشتن رو از دست دادمدوست داشتم اینجا هم یه آیکون بلندگو داشتم تا بتونم راحت حرف بزنماز همه روزهایی که مثل برق و باد میگذرن... از خونه م و آرامشش..از میز کارم و طبیعت بی نظیری که با هر نگاهی که به اطراف ميندازمحالم رو خوب میکنه... از دلتنگی هام برای کنج آروم و اون پرچم سبز...از نگرانی های پشت این روزها بابت آینده و ادامه راهم‌‌...از آدم هایی که کنارم هستن با هزار و یک اتفاق...از دلم که انگار طلسم شده...‌کارهای پروژه رو پیش میبرم و مثل همیشه نگران نتیجه و منتظر حل شدن مشکلات... از اینکه استاد جنتلمن هیچی از کارهای این مرحله نمیدونه خیلی راضی نیستم اما چه کنم که مسیرم اینطوری پیش رفت...دیگه مثل قبل تا آخروقت تو اتاقم نمی مونم، برای رسیدن به خونه مذوق دارم، حالم تو این چهاردیواری کوچیک خوبه... آرومم از این سکوتو آرامشی که اینجا ساختم.‌‌..شاید همین هم ترس به دلم میاره... دوست دارم نگه دارم این روزها رو...دارم یاد میگیرم، تجربه های جدید تو محیط کار و زندگیم اینقدر زیاد کهنمیدونم از کدوم باید حرف بزنم.این تنهایی چیزهای جدیدی بهم نشون میده...‌دلم می خواد زیاد بگم اما انگار با نوشتن حس و حال و احوالم قابل بیاننیست...‌خدایی شکرمیدونم که نگاهت مثل همیشه بهم هست...‌ [ هم دمــم ]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 13:59