635

ساخت وبلاگ

امکانات وب

 

یه مسمومیت شدید و فشاری که نفهمیدم چند بود دکتر و مجبور کرد بدون

هیچ معاینه، مستقیم منو بفرسته زیر سرم و چندتا آمپول که باز اینقدر گیج 

بودم که نفهمیدم اصن کی تزریق کردن ...

حال و احوالم اینقدر خراب بود که یه لحظه فکر کردم دیگه رفتنی شدم :/

جالب اینجاست که تو اون لحظه بیشتر از هرچیز به کتاب های باز نشده رو 

میزم فکرمیکردم. حتی مامان میگه هذیون که میگفتی همش حرف جزوه و

کتاب و ... یوده :)) فقط خدا میدونه که چقدر زندگیم به این چیزا گره خورده

و لازمه که بازم بگم ناله و شکایت نیست برعکس برام لذت بخش هم هست.

خلاصه، نتیجه شد دوتا خط تیره با توضیح مسمومیت تو دفترچه توپ توپی.

+ قبل از این ماجرا، ساعت ها رو بالاتر برده بودم البته با حذف خواب وسط

   روز و اینکه تازه داشتم یه شکل ثابتی به برنامه میدادم که خب این وقفه

   پیش اومد. اصن به خاطر همین ریتم زندگی بوده که نه اسکایپ تونستم

   برم و نه اینجا چیزی نوشتم. 

++ فردا آزمایشگاه نمیرم :) شاید کارگاه رو هم نرم اما فقط شاید ...

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 17:26