605

ساخت وبلاگ

امکانات وب

 

واقعا نمیدونم با این پست های موقتی که گداشتم باید چه کنم!!!

هربار اومدم بنویسم نشد... نمیدونم این یکی بالاخره ثبت میشه یا نه...

از خستگی چشمام باز نمیشه

امروز اولین روز کاری بود. میدونم با یه روز نباید قضاوت کنم

اما به معنای واقعی مزخرف بود. مث همون شرایط کارآموزی قبلی :/

بیکار و بی هدف میچرخیدیم.

تا ظهر اونجا بودم برگشتم خونه ناهار خوردم بعد هم مامان و رسوندم خونه

مامان بزرگ و  رفتم کتابخونه.. ۳_۴ساعتی درس خوندم و بعد باز رفتم دنبال

مامان... یه ساعت ترافیک وحشتناک و پشت چراغ قرمز ها رو تحمل کردم و

الان با چشمای نیمه باز تو اتاق تاریک درحال نوشتنم!

مثلا میخواستم بخوابم ولی فعلا که موفق نشدم :/

میگم یه ذره بنویسم شاید چشمام گرم شد و خوابیدم...

+ هفته پیش رفتیم مسافرت... بدون بابا !

   خوش گذشت ولی یه گوشه دلم از نبودنش گرفته بود.

   برای اولین بار رانندگی تو جاده رو تجربه کردم. اونم با شرایطی که عمرا

   بابا اگه می فهمید اجازه نمیداد. خسته نیمه خوابالود ساعت ۱۲:۳۰ شب با

   سرعت ۱۴۰ :))) البته مامان هم بیدار بود و حواسش بود ولی اون صدای 

   بلند آهنگی که هیچی ازش نمی فهمیدم هم بی تاثیر نبود‌...

   جنگل دریا طبیعت بکر و بی نظیر روستاها خیلی حالمو بهتر کرد...

++ هفته قبل مسافرت اوضاع درس خوندنم جالب نبود و در نتیجه صدای

     استادخان هم دراومد. گفتم یه ذره خسته شدم میخوام برم مسافرت...

     تا گفتم مسافرت گفتم برو حتما بعد هم توصیه و نصیحت و پند و اندرز 

    که خواهشا اونجا به درس و کنکور فکرنکن بعد که برگشتی یه روز بیا تا

    حرف بزنیم. (باز سه هفته نرفتم و خودش احضارم کرده:/ )

    امروز زنگ زدم ببینم هست ولی جواب نمیداد! بعید بود که دانشگاه نباشه

    بالاخره برداشت. تا گفتم سلام گفت رسیدن بخیر :)

    گفتم نبودین؟ گفت یه هفته بیکارم هیچکس کارم نداشته همین امروز که

    یه ساعت رفتم بیرون همه دنبالم بودن. گفتم ای بابا دیگه ترم شروع شده

    منم قرار بوده بیام ولی نمیدونم وقت دارین یا نه. گفت امروز کلاسم فردا

    بیا. حالا خدا میدونه که فردا هم وقت داره یا نه!

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 16:11