1077

ساخت وبلاگ

امکانات وب

کم کم داریم نزدیک میشم به یک ماه دور شدن و شروع جدید...

آخرهفته ها با بچه ها میگذره و غذا پختن و لباس شستن

این قسمت با بچه ها هنوز چالش داره

هنوز یه چیزایی برام عادی نیست البته که نمیدونم باید عادی

بشه یا نه! اما بالاخره زمانی که به اومدن فکرمیکردم میدونستم

اینجا خیلی چیزا هست که تفکرات من متفاوت

و حالا که تو شرایط قرار میگیرم نمیدونم بهترین عکس العمل

چی میتونه باشه فقط میدونم من همیشه آدمی بودم که سرم به

کار خودم بوده نه به زندگی مردم... پس مدام به خودم میگم به

من ارتباطی نداره که این آدم چطور زندگی میکنه البته تا جایی

که به خودم آسیبی نرسیده..

شب ها مثل وقتایی که تو اتاق خودم بودم می خوابم و صبح ها

با صدای پرنده های پایین پنجره و نور بیدارم. وقتی بیدار میشم

حالم خوبه... آرومم... البته که خواب های آشفته شاید خلاف این

رو نشون میده اما من با همه وجودم آروم تر از روزهای قبلی دارم

زندگی میکنم...

مسیر خونه تا دانشگاه... این طبیعت بی نظیر... دوباره تحقیق و

مقاله و هر آنچه دوست داشتم.. تایم ناهار با بچه ها بگو و بخند

و باز ادامه کارها تا شب که برمیگردم خونه...

فکرمیکنم به شرایط خونه هم عادت کردم... اتاقم رو دوست دارم

فقط تنها جایی که دلم کنده میشه وقتی که با مامان حرف میزنم

از اینکه نمی تونم بغلش کنم ناراحتم

نمی خوام به فاصله ای که وجود داره فکرکنم

یه وقتایی گریه م میگیره اما باز خودمم میدونم من جایی برای

موندن تو اون شرایط نداشتم ...

+ راستی حقوق اول خیلی خیلی شیرین بود

قطعا این اولین حقوق نبود اما اولین باری بود تقریبا اون چیزی

که حقم بود رو به عنوان حقوق گرفتم :)

+ دلم می خواد از آدم ها هم بنویسم ولی شاید باید زمان بیشتری

برای شناخت بذارم و بعد حرف بزنم ...

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1402 ساعت: 17:31