556

ساخت وبلاگ

امکانات وب

 

شب اول ماه رمضون ‌...

قبلا ها که خوب بودم کلی نقشه داشتم واسه این یه ماه، مفاتیح و بالا پایین

میکردم که هرچی دعا هست پیدا کنم. سجاده م آماده بود واسه سحر و دعا..

ولی چندسال که خوب نیستم، این یه سال اخیر که خیلی داغون بودم

فقط به زحمت و شاید نتیجه همون سال های نوجوونیِ که تونستم یه ذره

دین و ایمون واسه خودم نگه دارم... به هر ریسمونی که بشه چنگ زدم ...

امسال هم مثلا خواستم مث آدم خوبات زودتر بیام پیشواز ولی میبینی چقدر

با همه اونا فاصله دارم؟ میبینی باز طاقتم طاق شد و ناشکری کردم !!!

تو این سختی های زندگی باید امتحانم خوب پس میدادم مگه نه؟

ولی ببخش که نتونستم... زیاد چرا گفتم آره؟ زیاد ناله و شکایت آوردم به

درگاهت مگه نه؟؟؟ میدونی هربار که یه ذره از این فشار امتحانت کم شد

با خودم گفتم ببین درست شد ببین صدات و شنید پس شکر کن و محکم تر 

باش، یه وقت ناله و شکایت نکنی که دوباره اون روزا برگردن ..

عزیزترینم، تو که بینایی تو که شنوایی تو که از همه چیز و همه کس آگاهی 

کاش یه جوری میگفتی باید با این حال و احوال چیکار کنم؟ با این روزایی

که تمومی ندارن چیکار کنم؟ هرچقدر هم میخوام بی تفاوت باشم نمیذارن

نمی فهمن دارم جون میکنم که یه جوری این زندگی رو نرمال جلوه بدم

یه چوری که هیچکس نفهمه درون ما چه خبره ... حتی خودمون !

نمی فهمن چقدر دلم میخواست مث بقیه خونه ها ما هم آرامش داشته باشیم

من که تنهایی نمیتونم.وقتی هرکی ساز خودش و میزنه تو بگو من چیکارکنم؟ 

تو ایناه ناامیدی گناهه ولی باورکن دارم کم میارم ..

باورکن امتحانت سخته .. میترسم از اینکه آخرش هیچی برام باقی نمونه ..

حکمتت و نمیفهمم فقط یه خواهش دارم نذار ایمانی که بهت دارم و از دست

بدم... من از این که نداشته باشمت بیشتر از همه این اتفاقا میترسم 

عاقبتمون به خیر بگذرون

+ ببخشید که امشب اون حرفا رو زدم ... دوست دارم

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:50