1044

ساخت وبلاگ

امکانات وب

جلسه مشاوره

گفت این هفته ت چطور بود؟ بدون مقدمه شروع کردم به حرف زدن‌...

گفت امید داشتی که یه روزی دوباره کنارت قرار بگیره؟

گفتم آره انگار تو ناخودآگاهم هنوز منتظر بودم!!!

گفت تمام این یادآوری ها و زیر رو رو کردم خاطراتت هم از همین میاد

و حالا خودت بهش رسیدی که تو منتظر بودی... تو تمام چراها دنبال یه

راه بودی تا مقصد یا مشکل رو پیدا کنی و بعد راه برگشت بسازی...

گفتم از بسته شدن پرونده این آدم، از حسی که انگار خاموش شده...

از سوال جدیدی که جایگزین همه سوال های قبلی شده. چطور تونست؟

گفت میبینی باز ذهنت افتاده دنبال یه حل مسئله جدید

انگار توان قرار گیری تو موقعیت هایی که باعث رنج میشه نداره و تمام

مدت سعی میکنه با سوال و جواب به یه نتیجه برسه

رنج تو اینجاست... جایی که فکرمیکنی همه چی قابل کنترل... جایی که

فکر میکنی همه چی تو چارچوب مشخصی اتفاق میفته و اگر خلافش رو

تجربه کنی بلافاصله میخوای برگردی به همون چارچوب ها...

گفتم قبول دارم... چطور باید حلش کنم؟ اصن چه کاری میشه کرد؟

گفت قدم اول قبول کردن تفاوت آدم هاست

قبول کن همه ارتباطات مطابق با ارزش های تو نیست... ممکنه بر خلاف

ارزش های تو عمل کنن و اذیت نشن اما این وسط تو رنج میکشی

گفت رابطه گذشته رو ببین، اگر درمورد صداقت، خوش قول بودن حرف

بزنیم تو ۱۰۰ درصد بودی اما ممکنه اون آدم ۸۰درصد بوده

باید بپذیری که این واقعیت آدم هاست و تو نمی تونی تغییر بدی

نمی تونی بگی چطور تونست؟

چون وفاداری ممکنه برای تو یه ارزش مهم بوده باشه اما برای یه نفر

دیگه به اندازه ای که تو اهمیت میدی نباشه پس خیلی راحت تر از تو

میتونه زندگی جدید شروع کنه...

گفت من با اون آدم کاری ندارم... به تو کار دارم

منظور این نیست که تو از ارزش هات دست بکشی یا بخوای به نسبت

بقیه شخصیت خودت رو تغییر بدی... منظور پذیرفتن این تفاوت هاست

گفت دوست داشتن برای تو یعنی چی؟

هرچی که گفتم رسیدیم به یه نقطه... اینکه دوست داشتن برای من تو

عمل معنا پیدا میکنه (دقیقا برعکس چیزی که تجربه کردم!)

گفت خب ببین ممکنه دوست داشتن برای اون آدم با حرف معنا پیدا

میکنه نه عمل... و تو نمی تونی یه نفر رو مجبور به تغییر کنی...

گفتم حتی زمانی که می خواستیم همدیگه رو تغییر بدیم هم نشد

حتی زمانی که تلاش کردیم به خاطر همدیگه تغییر کنیم هم نشد ...

گفت رنج تو از اینجا میاد...

این آگاهی که حالا به دست آوردی خوبه اما آگاه موندن راحت نیست

+ زمان خواستم برای جمع و جور کردن خودم و همه آنچه فهمیدم

+ میدونم که شروع دوباره جلساتم برای حال خوب خودم نه کلنجار

رفتن با تاثیرات ارتباط با اون آدم...

++ بابت تمام محبت و دلگرمی هایی که بهم دادین ممنونم. مخصوصا

نظرات نوشته های اخیر... تمام حرف ها رو می خونم و قبول دارم

امیدوارم بتونم دوباره با دید بهتری به زندگیم نگاه کنم

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 17 بهمن 1401 ساعت: 17:24