1041

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب به شکل عجیبی حالم بد بود

و نتیجه ش پلک های پف کرده از اشک ریختن زیاد بود.

از زمانی که مشاوره رو شروه کردم تو این لحظه دیگه مثل قبل به خودم

سخت نمی گیرم... اجازه میدم هرچقدر لازمه اشک بریزم و روحم سبک

بشه...

امروز هم بالاخره بعد یه مدت طولانی از ظهر تا شب با دوستی بیرون

چرخیدیم، پاستا خوردیم، خندیدیم، تو هوای سرو راه رفتیم و قهوه

خوردیم، تو خیابون دور دور کردیم و برگشتیم خونه...

خیلی حرف زدیم و باز اجازه دادیم روح و روانمون آروم بشه...

پارسال مثل امروز با حال خراب به دوستی زنگ زدم گفت فقط بیا بریم

بیرون... رفتیم یه کافه و بدون مقدمه زدم زیر گریه! اولین بار بود با این

شدت اشک ریختن منو میدید... گفت دختر تو دلت رو باختی!!!

امروز بعد درد و دل های فراوون و مشکلات زندگی که دچارش هستیم

گفتم حالا و بعد همه اتفاقای اخیر فهمیدم برخلاف ادعایی که داشتم من

آدم تنها زندگی کردن نیستم... همین فهمیدن و آگاه شدن خیلی قدم

بزرگی بود چون تو تموم این سالها انگار این ماجرا رو انکار می کردم...

ولی تویی که مدام بین موندن یا ترک کردن این زندگی شک داری یه

لحظه با خودت صادقانه فکر کن و به این سوال جواب بده، می تونی

بدون این آدم زندگی کنی؟ گفت نه نمی تونم... گفتم پس بیا تلاش کن

برای درست کردن این زندگی... منصفانه ببین که اون آدم هم داره تلاش

میکنه تو هم تلاش کن و بساز...

+ من تو تمام مدت از جواب دادن به این سوال فرار کردم تا مجبور نشم

به حرف دلم گوش بدم...

‌++ نتیجه این روز شد همین حالت آروم و بی تلاطم ...

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 15:31