879

ساخت وبلاگ

امکانات وب

چندوقته میخواستم بنویسم خسته م

اما هربار پاک کردم

نمیخواستم بنویسم که باورم نشه این خستگی رو

حتی یه هفته است که همه برنامه ها رو گذاشتم یه گوشه و فقط به

همون چندتا کلاسی که در طی هفته داشتم مشغول بودم

شاید یه کمی حال و احوالم تغییر کنه.

حتی دیگه ظهر هم زود برمیگردم خونه چندساعت میشینم شهرزاد رو

دوباره میبینم و یه جورایی بیخیالی طی میکنم.

بیخیالی و سستی که هر سال تو بهار سراغم میاد.

برای همین با خودم گفتم فعلا فشار الکی نذار روی خودت آروم پیش 

برو تا کارهات سر و سامون بگیره و در نتیجه همه اینا فعلا سراغ استاد

خان هم نرو چون میدونم صحبت کردن باهاش مساوی روشن شدن و

راه افتادن موتور درس خونی...

حتی امروز یه لحظه با خودم گفتم کاش یه زنگ میزدم حالا

یه ساعت بعد گوشیم زنگ خورد و اسم استادخان روی اسکرین

واقعا خنده م گرفت 

ولی قول دادم هیچی نگم که باز شروع میکنه به حرف زدن و تیکه

انداختن. بعد از احوالپرسی و تعارفات سنگین مثل همیشه گفت بگو

ببینم زبان کجایی؟

اصلا انگار بهش الهام شده بود من گذاشتم کنار!

براش توضیح دادم و مثل همیشه کلی روحیه داد که تو میتونی فقط

تمرین کن. درست تمام حرف هایی که خواستم چندوقت عمدا ازشون

فرار کنم رو دوباره تو گوشم خوند و من تمام کمال قبول دارم و میدونم

که باید این راه رو برم...

آخر هم بعد یه ساعت حرف زدن قرار شد برم اونجا تا فایل جدید بگیرم

بعله حتی اگه من بخوابم از این روتین که برای زندگیم ساختم فرار کنم

خود زندگی نمیذاره :)

راضی م به رضات...

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 112 تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1400 ساعت: 20:36