اول هفته بابت نامه ای که میخواستم چک کنه زنگ زدم
هنوز سلام نکردم شروع کرد
مخصوصا که دانشجوهای ترم پیش به عرضش رسونده بودن که
چه نمره های شاهکاری گرفتن و حالا این تیکه هاش رو به من مینداخت
اینقدر یه نفس حرف زد و باز اون خاطرات کذایی دوران دانشجویی رو
زد تو سرم که نذاشت من یه حرف بزنم...
خلاصه هم گفتم نامه رو چک کنه هم گفتم میام اونطرف هم اینکه حتما
حضوری که اومدم جواب همه اینا رو میدم :/
بماند که تا وسط هفته نامه رو چک نکرد و منم مجبور شدم بفرستم بره
و به اندازه ای که لازم بود حرف بهش زدم که با اینهمه مشغله چرا باز
به من تیکه میندازه ولی بالاخره دیروز وقت شد و رفتم.
هربار که میرم امیدوارم که یه خبر جدید بشنوم و اینکه بالاخره کارش
درست شده اما برعکس هربار میرم از دفعه قبل ناامیدتره...
سعی میکنم به جبران همه روزهایی که به من امید و انگیزه داد حرف
بزنم که حیفه و ناامید نباشه ولی چه میشه کرد جز صبر؟
خدایا میشه کارش درست بشه؟
[ هم دمــم ]...برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 106