582

باید یه کمی به خودت و کاری که میکنی ایمان داشته باشی

از این همه ذهنیت منفی دست بردار...

شاید بزرگترین مشکل من همین که خودمو قبول ندارم ولی تو این یه سال

تغییرمیدم ... یه قدم هم اون چندتا عدد ۵ که رو صفحه پرینت زدم و فعلا

زیر میز گذاشتم تا تو خونه جدید یه دیوار با انرژی مثبت بسازم :)

+ ویبریو میگه خیلی هواتو داره که فلان جزوه از فلان نویسنده بهت داده،

   وای به حالت اگه قبول نشی... (بعد هم خندید! مثلا شوخی کرد!!!)

   اوشون هم خندید رو به ویبریو گفت میدونی من باید بترسم؟ چون دارم مار

   تو آستینم پرورش میدم! دو روز دیگه میاد همین میز و صندلی منم میگیره.

   بعد هم گفت اگه قبول نشی خودم باهات برخورد فیزیکی میکنم :/

  منم که طبق معمول بعد حرف های این دو نفر و زیادی حساب کردنشون رو 

  آینده خودم ترسیدم و گفتم تو رو خدا فکرنکنین من دارم خیلی کارا میکنم :(

   ولی واقعیت اینه که دارم خیلی کارا میکنم...

   بزرگترینش از خواب ناز صبح زدن و کنابخونه رفتن و نشستن پای کتاباست

   من عاشق درسی م که انتخاب کردم ولی مسلما کنار لذت خوندن اون مباحث

   سختی هایی هم هست... 

  صدبار تا حالا تو گوشم خونده که اعتماد به نفس داشته باش... خودت رو

  دست کم نگیر ... ولی کو گوش شنوا؟؟؟

  من چه کنم که خاطره های تلخ آخرین سال و اون روزای کنکور لعنتی مدام تو

  سرم چرخ میخوره... اما میدونم که از پس این یکی برمیام یعنی باید بشه...

  من آدم ۴سال پیش نیستم بزرگ شدم...  پس میتونم :)